پارت یازده

زمان ارسال : ۳۵۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

وصال معذب از نگاه بی‌پروا و پُرطَمَعش، فوری از کشو دم‌دستی‌ترین لباس‌هایش برداشت. مسیر حمام را برگشت و پوزخند زد: «زنم! شتر در خواب بیند پنبه دانه!»


دامیار تند و فرز مقابلش قد علم کرد. با گذاشتن دست روی در حمام، مانع ورود وصال شد. چشما ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.